برای دلار در هفته آینده نیز نوسان زیادی را پیش بینی نمی کنیم . و در همان محدوده 3100 تومان خواهد بود.
با توجه به اینکه دلار در محدوده 3100 تومان تثبیت شده است و انس برای هفته آینده در محدوده 1300 دلار است لذا برای سکه امامی در هفته آینده اتفاق خاصی نمی افتد .
ولی در دید بلند مدت در ماههای آینده با صعود انس جهانی ، امیدوار به صعود آن خواهیم بود.
به نظر می رسد که انس جهانی برای هفته آینده در محدوده 1300 دلار بماند . بنا براین در هفته آینده تغییرات خاصی در انس نخواهیم داشت . ولی روند صعودی بلند مدت برای انس شروع شده است . تاکید می گردد که روند صعودی شروع شده است. ولی تا 2- 3 ماه آینده در محدوده 1250-1350 دلارخواهیم بود . کسانی که دید بلند مدت برای انس جهانی دارند می توانند از الان خرید کنند.
ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
فرادی که در کار خود خیلی موفق هستند، همیشه برای انجام کارهایشان روش متفاوتی نیز دارند. در این مطلب می خواهیم ببینیم آنها چه کار می کنند و چرا تلاششان ثمر می دهد.
ادامه مطلب...
ادامه مطلب...
پس می خواهید میلیونر بشوید؟
ادامه مطلب...
آقای بابک بختیاری متولد ۱۳۵۷ اهل تهران موسس و صاحب امتیاز فروشگاه های زنجیره ای آیس پک و مدیر عامل شرکت آیس پک ایرانیان که محصول آیس پک اختراع ایشان بوده و هیچگونه نمونه مشابهی در جهان نداشته است.
ادامه مطلب...
با حقوق معلمی شروع کردم در سال 1334 درست همان زمانی که تعداد دانشجویان دانشگاه ها و موسسات عالی کشور محدودتر از آن بود که کسی به مدرک بنازد، حوالی میدان خراسان به دنیا آمد. در آن دوره و زمانه و با شرایط نسبتا سخت خانوادگی ای که داشت، به مخیله هیچ کس – حتی صمیمی ترین دوستانش- خطور نمیکرد که چندین و چند سال بعد درست در روزگاری که برای نشستن روی یکی از صندلی های دانشگاه عده ای سر و دست میشکنند، قرار است یکی از بزرگ ترین راه های گذشتن از دروازه های کنکور به دوستان او و موسسه اش وابسته باشد؛ حالا – یعنی 55 سال بعد- در نزدیکی سید خندان و میدان انقلاب او پر آوازه ترین پدر خوانده کنکور ایران است و برای خیلی ها راهی جز روش طراحی شده او برای رسیدن به دانشگاه وجود ندارد.
کودکی اش مثل یک دون کورلئونه واقعی روی خط فقر و سختی گذشت اما شروع تمام موفقیت هایش به تلاش های مادر وابسته بود؛ مادری که تا ششم دبستان درس خوانده بود. برای پنجم ابتدایی تدریس میکرد و ماهی 100 تومان هم حقوق میگرفت و ادامه تحصیل هم میداد. روزگار سختی را میگذراند، حقوق کم بود و خرج زیاد. او مجبور بود برای کمک به مادر و برادرش تابستان ها کار کند و برای دبیرستان هم سراغ مدارس شبانه برود. خودش در معدود مصاحبه هایی که با مجله هایی مثل کار آفرینان و خانواده سبز انجام داده، میگوید: « از دوران دبستان تابستان که شروع میشد میرفتم سر کار. حقوقم کم بود اما بالاخره به یک دردی میخورد. سه سال آخر دبیرستان بود که دیگر کار کردن تابستان ها به تنهایی کفافمان را نمیداد. همین شد که روزها کار میکردم و شب ها درس میخواندم.»
اما با تمام این احوال گویا آموزش و درس در خانواده شان حرف اول را میزده؛ مادر شش سال دبیرستان را سه ساله تمام میکند و تا فوق دیپلم، لیسانس و فوق لیسانس هم پیش میرود. آن طور که خودش میگوید، مادرش او را در مسیر آموزش قرار داده است.
قلم چی کنکور میدهد با هر مشقت درس تمام میشود. یا باید سراغ کار برود و یک حقوق بخور و نمیر در انتهای برج راضی اش کند یا با مدرک شاگرد اولی بچه های متفرقه عزمش را جزم کند و برود توی دل کنکور؛ « دانشکده فنی، کعبه آمالم بود. فرق نمیکرد چه رشته ای، همین که وارد بشوم برایم کافی بود» همکلاسی ها همه بزرگ بودند و کافی بود دیپلم را بگیرند تا بروند پی زندگی و پول در آوردنشان. برای همین هم در سال آخر دبیرستان نه خبری از فوق برنامه بود، نه آمادگی برای کنکور؛ « میخواستم قید دانشگاه رفتن را بزنم و بروم دنبال زندگی. چون اصلا فکرش را هم نمیکردم در دانشگاه تهران قبول شوم. بدون انتظار برد، پایین ترین رشته ای که میشد در دانشگاه تهران قبول شد، یعنی مهندسی معدن را انتخاب کردم و در کمال ناباوری اول شدم.»
تدریس یک پدر خوانده اولین تدریس زندگی اش در ده سالگی انجام شد؛ به پسرکی که همیشه با ریاضی مشکل داشت درس داد و او را به نمره 14-13 رساند، به عنوان موفقیت در اولین تدریس سر صف تشویق شد و همین آغازی شد برای پوشیدن ردای یک پدر خوانده در عرصه کنکور. دوره دبیرستان هم به بچه های شبانه که ده سالی از او بزرگ تر بودند، درس میداد؛ « چون نه جایی برای درس خواندن داشتیم و نه زمان آزاد که برای این امر بگذاریم. چهار صبح دربان پارک لاله را بیدار میکردیم و تا هفت صبح آن جا درس میخواندیم.» سعید شبقره، استاد معارف و یکی از همراهان دائمی کانون فرهنگی آموزش میگوید: « از ابتدا به شدت به تدریس علاقه داشت. آن طور که من از تعریف هایش شنیده ام، دوران دانشجویی با یک دو چرخه سراغ تدریس خصوصی میرفته.»قلم چی سپس با تنی چند از دوستانش کار تدریس خصوصی را در آموزشگاهی با نام البرز پی میگیرد و رسما تبدیل میشود به یک معلم تدریس خصوصی.
کانون فرهنگی آموزش وارد میشود سال های بعد از جنگ است و مردم از نظر اقتصادی چندان وضعیت مناسبی ندارند. بسیاری از نیروهای مستعد و جوان کشور به شهادت رسیده اند و حالا دیگر همت جوانان بر سازندگی است و آمار رسیدگان به مرحله کنکور به حد چشمگیری بالا میرود. پس در چنین اوضاع و شرایطی حتما استفاده از معلم خصوصی و تدریس یک نفره ضروری به نظر نمیرسد؛« فکر کردم در تدریس خصوصی نفع به کسانی میرسد که معمولا وضع مالی خوبی دارند. اما تکلیف آن هایی که با استعداد های خوب امکانات مالی نداشتند چه میشد؟ برای همین سراغ ایده ای رفتم که به کلاس های آموزشی، امکانات مالی و مدرسه نیازی نداشت و حتی منحصر به بچه های تهرانی هم نمیشد؛ ایده آزمون های منظم که هر کس با هر وضعیت اقتصادی امکان استفاده از آن را داشت.» سال 72 اتفاق مهم در تاریخ کنکور ایران رقم میخورد؛ یک حادثه شیرین کنکوری؛ اولین آزمون به شیوه قلم چی در زیرزمین دبستان آزادگان، خیابان بوستان چهارم در منطقه پاسداران تهران برگزار شد و نزدیک به 60 نفر هم داوطلبانه آمدند و در آن شرکت کردند. شبقره از آن روزها میگوید: « قلم چی با سرمایه زیر صفر و در واقع همان حقوق معلمی شروع کرد. ساختمان سید خندان را اجاره کرد و برای گروه بسیار کمی از داوطلبان آزمون برگزار میکرد. به گفته خودش غیر عادی به نظر میرسید بچه هایی که یک عمر از امتحان فراری بودند آن هم در روز جمعه بیایند و داوطلبانه امتحان بدهند.»او متوجه شده بود چیزی حدود 75 درصد بچه ها امکان استفاده از کلاس های کنکوررا ندارند و خودشان درس میخوانند؛ بنابراین احساس کرد بهترین حالت ممکن طراحی برنامه منظمی است که کمکشان کند تا به صورت خود آموز پیش بروند و در نوع خواندنشان نظمی ایجاد کند. در واقع شکل گیری کانون فرهنگی آموزش به همین دلیل صورت گرفت که در اکثر نقاط کشور و به خصوص در روستا ها افرادی که لیاقت و استعدادش را دارند، بیایند و درست مثل سایرین درس بخوانند و در هر وضعیت مالی و درسی از روش کانون استفاده کنند. خودش معتقد است گسترش این روند با شهریه کم باعث گسترش عدالت آموزشی میشد و همچنین خیلی از دانش آموزان هم که روزها کار میکردند و شب ها درس میخواندند، میتوانستند همین طور درس بخوانند و موفق شوند.
کتاب هایی با نام قلم چی آزمون ها تدوین شده اند و برنامه ریزی مدون هم در اختیار اعضاست. حالا نوبت به اطلاعاتی است که باید دانسته شود! سال 74، ده عنوان کتاب با نزدیک به 50 هزار تیراژ منتشر میشود. این کتاب ها سال به سال در رنگ ها و فرم های مختلف تکثیر میشوند تا جایی که سال گذشته به هزار و 362 عنوان کتاب در تیراژ کلی 5 میلیون و 229 هزار و 500 عدد میرسد. حالا دیگر پنج سالی میشود که میان ناشران کمک آموزشی از لحاظ تیراژ و عنوان، کتاب اول است و هر جا که قدم بگذاریم و رنگ های مختلفش میان سایر کتاب های کنکور بیشتر به چشم میخورد و این یعنی پدرخواندگی واقعی در زمینه کنکور رنگ حقیقی به خود میگیرد.
اتفاقی به نام وقف! همه باید درس بخوانند؛ حتی فقیرترها. پس « پیشنهادی به شان میکنیم که نتوانند ردش کنند.» این پدر خوانده برای اینکه همه بتوانند درس بخوانند، دو پیشنهاد اساسی دارد؛ اول این که دانش آموزانی که مشکل مالی دارند و سرپرستی شان به عهده مادرشان است، بورسیه میشوند تا رایگان درس بخوانند. دوم هم ساخت مدارس و و کتابخانه است تا نه تنها بعد از خودش این مسیر ادامه پیدا کند، یلکه طوری باشد که همه دانش آموزان نیازمند بتوانند از آن بهره مند شوند. به گفته او تا به حال 300 نمایندگی کانون در سراسر کشور وقف شده. برای همین هم هست که پرونده قلم چی این روزها مثل بسیاری از وقف های دیگر روی بورس است!
نهایت یک پدر آزمون ها، کتاب ها، برنامه ها و از همه مهم تر تبلیغات به نهایت خود رسیده اند. دیگر نمیشود اسم کنکور را آورد و از بردن نامش طفره رفت. از این جا به بعد برنامه ای که قلم چی برای آینده اش در نظر دارد، این است؛ به جایی برسد که اگر کسی نام او را بشنود، یاد آموزش به معنای کلی اش بیفتد. حالا دیگر او آرزو دارد به جایی برسد که دانش آموزان روش فکر کردن را بیاموزند و بتوانند برای خودشان برنامه ریزی کنند؛ فکر کردن به روش قلم چی حد نهایت چیزی است که یک پدر خوانده به آن میاندیشد.
ايزاك نيوتن كه در روز 25 دسامبر 1642 يعني سال مرگ گاليله متولد شد از خانواده اي است كه افراد آن كشاورزان مستقل و متوسط الحال بودند و مجاور دريا در قريه وولستورپ مي زيستند نيوتن قبل از موعد متولد شد و زودرس به دنيا آمد و چنان ضعيف بود كه مادر گمان برد او حتي روز اول زندگي را هم نتواند به پايان برد پدرش نيز در عين حال اسحق نام داشت و در سي سالگي و قبل از تولد فرزندش درگذشت. پدرش مردي بوده است ضعيف با رفتار غيرعادي زودرنج و عصبي مزاج. مادرش هاناآيساك زني بود مقتصد، خانه داري بود صاحب كفايت و صنعتگري با لياقت. آيزاك دوره كودكي شادي نداشت او سه ساله بود كه مادرش با بارناباس الميت كشيش مرفه با سني دو برابر سن خود ازدواج كرد. جدايي از مادر ظاهراً سخت بر شخصيت او اثر گذاشت و تقريباً مسلم است كه رفتار بعدي وي نسبت به زنان را نيز شكل داد. نيوتن هيچگاه ازدواج نكرد اما يك بار (شايد هم دوبار) نامزد كرد به نظر مي آمد كه تمركز او منحصراً روي كارش بود نه سالي كه نيوتن در وولستوپ جدا از مادر گذرانيد براي وي سالهاي دردناكي بود داستانهايي سر زبان است كه نيوتن جوان ازقبه كليسا بالا مي رفت تا نورث ويتام ده مجاور را كه مادرش اينك در آن زندگي مي كرد ببيند.
آموزش ابتدايي رسمي نيوتن در دو مدرسه كوچك دهكده هاي اسكلينگتن و راچفورد صورت گرفته بود كه هر دو براي رفت و آمد روزانه به خانه او نزديك بودند چنين به نظر مي رسد كه اول بار داييي او كه كشيشي به نام ويليام آيسكاف بوده است متوجه شد كه در نيوتن استعدادي مافوق كودكان عادي وجود دارد.
بدين ترتيب ويليام آيسكاف مادر را مجاب كرد كه كودك را به دانشگاه كمبريج (كه خودش نيز از شاگردان قديمي اين دانشگاه بود) بفرستند زيرا مادر نيوتن قصد داشت وي را در خانه نگهدارد تا در كارهاي مزرعه او را كمك كند در اين هنگام نيوتن 15 ساله بود كمبريج در آن زمان ديگر آكسفورد را از مقام اولي كه داشت خلع كرده به قلب پيوريتانيسم انگليس و كانون زندگي روشنفكري آن كشور بدل شده بود. نيوتن در آنجا مانند هزاران دانشجوي ديگر دوره كارشناسي، خود را غرق مطالعه آثار ارسطو و افلاطون مي كرد نيوتن در يكي از روزهاي سال 1663 يا 1664 شعار زير را در كتابچه يادداشت خود وارد كرد. «افلاطون دوست من و ارسطو هم دوست من است اما بهترين دوست من حقيقت است.» او از كارهاي دكارت در هندسه تحليلي شروع كرده سريعاً تا مبحث روشهاي جبري پيش آمده بود در آوريل 1665 كه نيوتن درجه كارشناسي خود را گرفت دوره آموزشي او كه مي توانست چشمگيرترين دوره در كل تاريخ دانشگاه باشد بدون هيچگونه شناسايي رسمي به اتمام رسيد. در حدود سال 1665 مرض طاعون شيوع يافت و دانشگاه دانشجويان خود را مرخص كرد نيوتن به زادگاه خود مراجعه كرد همين موقع بود كه هوش و استعداد نابغه بزرگ آشكار گشت زيرا تمام كتابها و جزوه هاي خود را در دانشگاه جا گذاشته بود فكر خود را آزاد گذاشت كه به تنهايي از منابع خاص خود استفاده كند در اين هنگام نيوتن بيش از بيست و دو سال نداشت ولي بيش از ارشميدس و دكارت درباره معرفت ساختمان جهان دقيق شده بود نيوتن ضمن دو سالي كه در وولستوپ بود «حساب عنصار بي نهايت كوچك» «قانون جاذبه عمومي» را كشف كرد و تئوري نور را بنيان گذاشت اين داستان كه سقوط سيبي از درخت نيوتن را به فكر كشف نيروي جاذبه عمومي انداخته است به نظر درست مي آيد او از آن لحظه اين پرسشها را براي خود مطرح كرد: چرا سيب به پايين نه به بالا سقوط مي كند؟ و چرا ماه بر زمين نمي افتد. اين انديشه ها بعدها او را به كشف قانون گرانش رهنمون شدند هنگامي كه نيوتن چندين سال بعد پاسخ اين پرسش را توانست بيابد در واقع يكي از قانونهاي فيزيك را كشف كرده بود كه بر تمام عالم حكمفرماست «قانون نيروي گرانش زمين.» او پس از شيوع طاعون و بازگشت به ملك زراعي مادرش، طي 18 ماه به آگاهيها و كشفهايي بيش از آنچه كه دانشمندان ديگر در تمام طول عمر خود دست مي يابند، دست يافت او در اين مدت ساخت و ساز قانون نيروي گرانش را آغاز كرد او درباره نور و رنگهاي آن پژوهش كرد دليل جزر و مد را كشف كرد قوانين و حركات بخصوصي را به درستي تشخيص داد و معادله هايي براي آن نوشت كه بعدها اساس و بنيان دانش مكانيك شد در مورد نيروي گرانش نيوتن معتقد بود كه نه تنها زمين چنين نيروي گرانشي دارد بلكه تمام اجسام و اجرام چنين خصوصيتي دارند. روزي كه او منشوري را در دست گرفت و اجازه داد تا پرتو نور خورشيد از ميان آن عبور كند او با اين كار كشف كرد كه نور سفيد به هنگام ورود به منشور شيشه اي منحرف مي شود و به هفت پرتو نور اصلي با رنگهاي گوناگون تجزيه مي شود آنها رنگهاي رنگين كمان هستند كه طيف يا بيناب ناميده مي شوند و عبارتند از: سرخ، نارنجي، زرد، سبز، ابي، نيلي و بنفش. او تمام اين كشفيات را در يك دوره زماني 18 ماه به انجام رسايند بالاخره طاعون ريشه كن شد و او به لندن برگشت تا تحصيلات خود را به پايان برد. او سه سال پس از آن را صرف كاوش و پژوهش در ماهيت و طبيعت نور كرد همچنين نخستين دوربين نجومي آيينه اي را ساخت تلسكوپ آيينه اي رصد خانهن مونت پالومار در كاليفرنيا نيز كه آيينه آن پنج متر قطر داد براساس اصول و قواعل نيوتن بنا شده است. نيوتن در اثر مطالعات فراوان مبتلا به ناراحتي عصبي شد از دو ناراحتي عصبي كه نيوتن پيدا كرد اولي ظاهراً در سال 1678 و دومي در سال بعد از فوت مادر او بود در اين دوره وي به مدت شش سال از هر گونه مكاتبه اي مربوط به تلاشهاي ذهني دست كشيد به هر صورت عالم كيهاني بود. دوران مابين 1684 و 1686 از نظر تاريخ فكري بشر مقام ارجمندي دارد در اين دوران هالي توانست با تدبير بسيار نيوتن را وادار كند كه اكتشافا تخويش را در نجوم و علم حركات به منظور انتشار تدوين كند و نيوتن نيز به اين كار رضايت داد در سال 1687 در سن چهل و پنج سالگي قانون جاذبه زمين و سه قانون درباره حركت را در كتابش كه به زبان لاتين نوشته شده بود و «اصول» (Principle) نام داشت با خرج هالي منتشر كرد نيوتن به مطالعات عظيم ديگري پرداخت كه حتي امروزه نيز كامل نشده است و آن اينكه با به كار بردن قوانين علم حركات و قانون جاذبه عمومي فرورفتگي زمين را در دو قطب آن كه نتيجه دوران روزانه زمين به دور محورش مي باشد محاسبه كرد و به كمك اين محاسبه درصدد بر آمد سير تكامل تدريجي سياره را مورد مطالعه قرار دهد. نيوتن تغييرات وزن اجسام را برحسب تغيير عرض جغرافيايي مكان به دست آورد و نيز ثابت كرد كه هر جسم توخالي كه به سطوح كروي متحد المركز و متجانس محدود شده باشد نمي تواند هيچگونه نيرويي بر اجسام با ابعاد كوچك كه در نقطه غيرمشخصي در داخل آن قرار داشته باشند اعمال كند نيوتن در پاييز سال 1692 هنگاميكه به پنجاه سالگي نزديك مي شد به سختي مريض و بستري شد به طوري كه از هرگونه قوت و غذايي بيزار شد و دچار بيخوابي مفرط گرديد كه به تدريج به بي خوابي كامل تبديل شد خبر كسالت شديد نيوتن در قاره اروپا انتشاريافت ليكن بعد از آنكه خبر بهبود او را دادند دوستانش شادمان گشتند. حكومت بريتانيا به منظور قدرداني از خدمات اين دانشمند بزرگ يك منصب بسيار بالاي دولتي به وي اعطا كرد او در سال 1700 ميلادي به عنوان خزانه داري كل سلطنتي محسوب شد منصبي كه تا اخر عمرش آن را حفظ كرد در همان سال به عضويت آكادمي علمي فرانسه نيز انتخاب شد در سال 1705 عليا حضرت ملكه آن (ملكه انگليس) به وي عنوان «سر» اعطا كرد و به احتمال قوي اعطاي اين افتخار بيشتر به مناسبت خدمات او درضرب مسكوكات بوده است تا به علت تقدم فضل او در معبد عقل و كمال.وي چندي پيش از وفاتش با نگاهي به زندگي علمي طولاني گذشته اش از آن اين خلاصه را به دست داد: من نمي دانم به چشم مردم دنيا چگونه مي آيم اما در چشم خود به كودكي مي مانم كه در كنار دريا بازي مي كند و توجه خود را هر زمان به يافتن ريگي صافتر يا صدفي زيباتر منعطف مي كند در حاليكه اقيانوس بزرگ حقيقت همچنان نامكشوف مانده در جلوي او گسترده است اخرين روزهاي زندگي وي تأثر برانگيز و از جنبه انساني قوي و عميق بوده است اگرچه نيوتن نيز مانند ساير افراد بشر از رنج فراوان بي بهره نماند ليكن بردباري بسياري كه در مقابل درد و شكنجه دائمي دو سه سال اخير زندگاني خويش نشان داد شكوفه هاي ديگري بر تاج گلي كه بر فرق او قرار دارد مي افزايد. در آخرين روزهاي زندگي سرفه اي مداوم او را بسيار ضعيف كرد و عاقبت بعد از آنكه چند روزي از درد جانگداز آسوده بود در نهايت آرامش در 20 مارس 1727 در هشتاد و چهار سالگي در لندن در گذشت و با عزت و شرف بسيار در وستمينستر آبي به خاك سپرده شد براي قدرداني از اين دانشمند بزرگ واحد نيرو را نيوتن ناميده اند و به اختصار با حرف N نشان مي دهند بدون ترديد مي توان گفت در تاريخ بشريت نامي مافوق نيوتن وجود نداشته و هيچ اثري از لحاظ عظمت و بزرگي مانند كتاب (اصول) او نخواهد بود لاپلاس بزرگترين ادامه دهنده اكتشافات او درباره اش چنين مي گويد: كتاب اصول بناي معظمي است كه تا ابد عمق دانش نابغه بزرگي را كه كاشف مهمترين قوانين طبيعت بوده است به جهانيان مدلل خواهد داشت.
1.کلیدواژه ها را به دقت انتخاب کنید.
ادامه مطلب...
اگرچه تبلیغات اینترنتی یکی از بهترین روشهای ترویج کسب وکار در بین صاحبان صنایع و بنگاه های اقتصادی است اما افزایش روزافزون کسب و کارهای جدید و گرایش تمامی آنها به سمت تبلیغات به عنوان تنها ابزار ترویج سازمانی، شرکت ها را بر آن داشته است که بدون رعایت استانداردهای تبلیغات در اینترنت و غافل از ارزیابی حرکت رقبا تنها با صرف هزینه های تبلیغاتی گزاف در بمباران تبلیغاتی قرن 21 پابه میان بگذارند. امروزه بازاریابی در فضای مجازی به یک کسب و کار مدرن تبدیل شده و بسیاری از صاحبان مشاغل رادرگیر خود ساخته است به طوری که شرکت ها به هر طریقی می کوشند تا ورود خود را به میدان رقابت از طریق وب سایتهایشان اعلامکنند.
ایجاد یک طرح بازاریابی برای وب سایت نه ترسناک است و نه مشکل . این کار نه نیاز به مدرک بازاریابی دارد و نه تجربه آنچنانی. می توانید خودتان انجام دهید فقط به شرط اینکه یک مقدار وقت مفید برای این طرح بگذارید .
شايد بد نباشد بدانيم آمريكاييها درآمدهاي خود را چگونه صرف ميكنند.
مقايسه آنچه براي يانكيها مهم است با عادتهاي خودمان جالبتوجه باشد. عدد و رقمها ميگويد خروجي مالي آمريکاييها اين گونه است:
سلامتي: گويا مردم آمريکا خيلي «جاندوست» هستند، چون تقريبا دوبرابر بيش از بقيه مردم دنيا پول بيزبان را به مصارف درماني ميرسانند. کشورهايي که از کمک هزينههاي دولتي براي بخش سلامت بهره ميبرند اين فرصت را دارند که پولشان را جاي ديگري سرمايهگذاري کنند. اين هم از شانس آمريکاييها!
حمل و نقل: هزينه استفاده از وسايل نقيه عمومي در آمريکا نسبت به ژاپن و انگليس خيلي بيشتر است. اينطور که به نظر ميرسد آمريکاييها بيش از اينکه دوچرخهسواري يا پيادهروي را دوست داشته باشند عاشق استفاده از ماشينهايشان هستند. به گزارش اقتصاد ايران آنلاين ,بازار توليد پوشاك در آمريکا آنقدر سکه است که توليدکنندگان دندان طمع را دور انداختهاند و محصولاتشان را با سود کمتري ميفروشند؛ و البته که تجربه ثابت کرده فروش محصولات با سود کم در دراز مدت سوددهي قابلتوجهي دارد. از آن جا که قيمتها نسبتا پايين است آمريکاييها تنوع بيشتري در خريد کردن دارند سيستم حمل و نقل ريلي مجهز و فاصله کم شهرها از همديگر باعث ميشود انگليسيها و ژاپنيها سالانه مبالغ چشمگيري را صرفهجويي کنند. با اين حال، سوخت در آمريکا يکي از کالاهاي تقريبا ارزان به شمار ميرود، به خصوص در مقايسه با کشور کانادا. تا جايي که اختلاف قيمت به يک دلار به ازاي يک گالن هم ميرسد.
غذا: مواد غذايي به خصوص غلات در آمريکا جزو کالاهاي سوبسيددار و در مقايسه با خيلي از کشورها واقعا ارزان است. اما مسئله اينجاست که خيلي از اين غذاهاي ارزان الزاما سالم نيستند و همين امر باعث اضافه وزن آمريکاييها شده است. يکي از اين خوردنيهاي ارزان و چاق کننده چيپس است که به وفور در دسترس مردمان آمريکا قرار دارد و جايگزين سبزيجات و ميوههاي تازه شده است. فست فودها يکي از بهترين مثالهايي هستند که در آن، قيمت فداي کيفيت شده است. خوردن فست فود در رستورانهاي معروف آمريکا مثل مکدونالد تا جايي ارزان و به صرفه است که خيلي از آمريکاييها غذاي گران خانگي را به غذاي ارزان مک دونالد ترجيح ميدهند.
مسکن: آمريکاييها خيلي به داشتن سرپناههاي شيک و مطمئن علاقه دارند. به گزارش اقتصاد ايران آنلاين، اينفوگرافيکي که ماه ژوئن در نشريه فايننشال پست چاپ شد، نشان ميدهد اجاره يک خانه دوخوابه لوکس در نيويورک حدود 4500 دلار است، در حالي که کاناداييها براي چنين خانهاي البته در ونکوور فقط 2200 دلار ميدهند. خانههاي آمريکا کلا گرانند.
پوشاک: آمريکاييها به خاطر اين يک مورد مجبور نيستند پول زيادي بپردازند. بازار توليد پوشاك در آمريکا آنقدر سکه است که توليدکنندگان دندان طمع را دور انداختهاند و محصولاتشان را با سود کمتري ميفروشند؛ و البته که تجربه ثابت کرده فروش محصولات با سود کم در دراز مدت سوددهي قابلتوجهي دارد. از آن جا که قيمتها نسبتا پايين است آمريکاييها تنوع بيشتري در خريد کردن دارند. شايد نحوه دخل و خرج آمريکاييها به اين دليل از الگوي بالا پيروي ميکند که آنها اينطور آموزش ديدهاند. چيزهايي که در خيلي کشورها جزو ارزشها و افتخارات محسوب ميشود در اين کشور هزار رنگ تزئيني است و حتي برعکس. بالاخره اين هم نوعي سبک زندگي است، البته از نوع آمريکايي!
اکثر کارشناسان مسائل اقتصادی بر این باورند که نگرانی از سطوح رو به رشد بدهی و تورم در کشورها، باعث افزایش بی اعتمادی به پول و ارز شده است در حالی که طلا و سایر فلزات گرانبها، یک دارایی واقعی و قابل لمس به شمار می روند موردی که ظاهرا این روزها نباید چندان از پول و ارز انتظار داشت.
افرادی که علاقه مند به سرمایه گذاری در حوزه طلا هستند، این روش را مطمئن ترین امکان سرمایه گذاری در شرایط کنونی می دانند اما برخی دیگر می گویند که افزایش قیمت طلا، دائمی نخواهد بود و نباید زیاد بدان اعتماد کرد.
به ای.بی.سی.نیوز اگر چه ممکن است که بهای طلا ممکن است بعضا با کاهش روبرو شده باشد اما این مساله مردم را از خرید و نگهداری این فلز گرانبها در خانه های خود، بانکها و صندوق امانات ، منصرف نکرده است.
پیت سورنتینو معاون شرکت «مشاورین دارایی های هانتینگتون» واقع در سینسیناتی، سرمایه گذاریهای گسترده ای را درحوزه طلا انجام داده است، وی که 95 میلیون دلار سرمایه مشتریان خود را مدیریت می کند معتقد است که شرایط رکود و قیمت پایین طلا، فرصت ایده آلی برای خرید است و همیشه بعد از آن باید منتظر ماند تا بازارهای جهانی بهبود یابند.
سورنتینو می گوید: سرمایه گذاری در حوزه طلا فرصتی کاملا مناسب برای افرادی است که احتمالا در سایر حوزه های اقتصادی ضرر کرده و می خواهند یک سرمایه گذاری مطمئن داشته باشند. به عقیده کارشناسان مسائل اقتصادی روند سرمایه گذاری در بازار طلا تا زمانی که بی ثباتی در سایر بخش های سرمایه گذاری حاکم است ادامه خواهد داشت.
سورنتینو با اشاره به رضایت مردم از سرمایه گذاری در حوزه فلزات گرانبها، می گوید کسانی که طی دو سال گذشته برای آنها در حوزه طلا سرمایه گذاری کرده ام، بسیار راضی و خشنود هستند.
اسکات وان اشتاین، صاحب یک بنگاه اقتصادی بزرگ در کلمبوس اوهایو عنوان می دارد که به سرمایه گذاری های خود در حوزه طلا ادامه خواهد داد حتی اگر ارزش طلا در بازارهای جهانی روند نزولی داشته باشد. او سیاستهای پولی بانک مرکزی آمریکا را تاثیرگذار در نوسان ذخایر پولی می داند اما معتقد است که همین مساله به عاملی در راستای افزایش بهای طلا مبدل شده است.
وان اشتاین در ادامه می افزاید: «از زمان شروع بحران اقتصادی، مقامات اقتصادی آمریکا درباره هیچ چیزی اطلاعات درستی ارائه نکرده اند. تنها قابلیت آنها، چاپ پول و ایجاد حبابهای مالی است. از زمانی که آنها روش چاپ پول را یاد گرفته اند تنها ارزش دارایی های فیزیکی افزایش یافته است». بانک مرکزی امریکا در نوامبر 2010 به طور بی سابقه ای 600 میلیارد دلار برای تحریک رشد اقتصادی و افزایش تورم اختصاص داد. اما راهکار اتخاذ شده نتوانست در حل مشکلات اقتصادی امریکا تاثیری مثبتی به دنبال داشته باشد.
جفری نیکولز مدیر اجرایی شرکت «مشاورین فلزلت گرانبهای آمریکایی» اعتقاد خاصی به سرمایه گذاری های متنوع دارد. به نظر وی همیشه باید در حوزه های متعدد مانند بازار سهام، شرکت های تعاونی یا حوزه طلا سرمایه گذاری کنیم.
او می گوید: « منطقی تر این است که 5 الی 10 درصد از دارایی های غیر ملموس خود را در حوزه طلای سرمایه گذاری کنیم که نوعی سیاست بیمه ای و تنوع گرایی در سرمایه گذاری محسوب می شود»
نیکولز از سقوط ارزش طلا در آینده نزدیک نگران نیست و فکر نمی کند که چنین اتفاقی هم بیافتد اما به عقیده او، برخی از سرمایه گذاران از بروز چنین وضعیتی در هراسند و البته این حق طبیعی آنهاست که نگران دارائی های خود باشند.
نیکولز در ادامه می افزاید: «سرمایه گذاران در امریکا به سمت محافظه کاری گرایش یافته اند و بیش از گذشته نگران عملکرد اقتصادی دولت و اثرات آن در ارزش سرمایه های خود هستند.
سرمایه گذاران به شدت نگران کاهش ارزش دلار آمریکایی در برابر ارزهای خارجی و شکست نظام مالی هستند. این وضعیت ممکن است غیر منطقی به نظر برسد اما این همان چیزی است که برخی افراد را تحریک می کند تا به دارایی های قابل لمس (فیزیکی) مانند طلا روی بیاورند.»
جاناتان خیونگ یکی از اعضا ارشد «شرکت سرمایه گذاری ملون» معتقد است که نگهداری طلا ایده خوبی است اما در صورتی که مالکان آنها بتوانند این فلزات را برای مدتی طولانی و با هزینه پایین نگهداری کنند. از نظر وی، ذخیره طلا به عنوان یک زمینه سرمایه گذاری می تواند «پناهگاهی امن» برای سرمایه های مردم باشد.
با توجه به چالش های موجود در اکثر سیستم های اقتصادی و نوسانات غیرقابل پیش بینی پول ،خرید و نگهداری طلا و سایر فلزات پرارزش ؛ به روشی ایمن در سرمایه گذاری مبدل شده است.البته در صورت ایجاد فرصتهای سرمایه گذاری جذاب توسط دولتها و تضمین اصل سرمایه ها ، طبیعتا رویکرد فعلی تغییر کرده و سرمایه گذاران با تزریق دارائی های خود در بسترهای ایجاد شده به فعالیت اقتصادی پرداخته و متعاقب آن در توسعه اقتصادی کشورشان مشارکت خواهند کرد.
برای نشان دادن شخصیتی با وقار و احترام برانگیز از خود و جلب توجه و احترام دیگران، باید حرکات و رفتارهای مناسبی داشته باشیم؛ رفتارهایی که اگرچه بیشتر آنها را در آمد و رفت های اجتماعی یاد گرفته ایم، ولی هنوز نکات ریز و ظریف زیادی وجود دارد که از آنها بی خبریم، نکاتی که از آنها به عنوان آداب معاشرت یاد می کنیم.
یك به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این كار را با شادمانی انجام دهید .
روز 9 نوامبر 1974 بود.روزی که قرار بود اتفاقی بزرگ وتاریخی بیفته اتفاقی که در آینده جهان رو بشدت تحت تاثیر خودش قرار بده.شهر کونجلینا در نزدیکی باری در کشور ایتالیا شهری بود که افتخار میزبانی این اتفاق بزرگ رو داشت واز این بابت به خود میباله.بالاخره این اتفاق تاریخی افتاد. الکس متولد شد .بله این همون اتفاقی بود که بعدها جهان رو متوجه خودش کرد الکس فرزند سوم جینو دل پیرو متولد شد.
الکس در خانواده ای فقیر بدنیا امد مثل خیلی از ستارگان دیگر. او در نوجوانی حتی پولی نداشت که به شهر دیگری برود.اما اینها نمی توانست مانع پیشرفت الکس بشوند .الکس از وقتی که چشم باز کرد فهمید که عاشق چیزی به نام توپ وفوتبال است.او تصور نمی کرد که روزی بتواند برفوتبا ل جهان فرمانروایی کند . او از کودکی عاشق یوونتوس بود واز بازی پلاتینی لذت میبرد اما هیچ گاه تصور نمیکرد که از پلاتینی بهتر ومحبوبتر شود.او فوتبال خود رو از تیم محلی پادووا آغاز کرد ولی دوران طلایی الکس در یوونتوس رقم خورد .او در سال 1993 به یوونتوس پیوست تیمی که مهاجمان بزرگی مثل باجو و راوانلی و ویالی داشت که حتی اجازه تصور نیمکت نشینی رو به الکس نمی داد.اما الکس با اراده ای محکم با مشکلات مبارزه کرد .اودر اولین بازی اش برای یوونتوس در دقایق پایانی برای یووه بازی کرد.در بازی بعد الکس اولین گل خودش رو برای یووه زد اما دربازی بعد مقابل پارما بود که جهان متوجه یک پدیده بی نظیر شد الکس با هت ریک در اون بازی تحسین همگان رو برانگیخت واین آغاز دوران طلایی الکس در یووه بود .سرانجام الکس با گلهای پیاپی آمد و یونتوس به برکت وجود او یکی پس از دیگری افتخارات خود را کسب میکرد.در همان سال بودکه یووه به یمن وجود الکس جوان توانست پس از 8 سال قهرمان سری آ شود وهمه الکس را باعث اینکار میدانستند . مارچلو لیپی کسی بود که الکس رو کشف کرد وبه تواناییهای او اعتقاد کامل داشت .او می دونست که الکس در آینده به یک اسطوره تبدیل خواهد شد وبه همین دلیل از او حمایت می کرد .یوونتوس بزرگ به کمک الکس توانست در سال 1996 یکی پس از دیگری رقبایش را در جام باشگاههای اروپا از سر راه بردارد تا به رئا ل برسد که در ان سال یک ابر قدرت بود همه شانس یووه را در مقابل رئا ل کم می دانستند اما نمی دانستند که الکس به تنهایی خود یک تیم است . الکس در ان بازی با درخشش فوق العاده اش وبه ثمر رساندن دو گل به تنهایی رئال را شکست داد وهمین روند را تا فینال ادامه داد و به قهرمانی رسید .الکس در ان سال بابه ثبت رساندن یک رکورد آقای گل لیگ قهرمانان شد ودر سال بعد یعنی در سال 1997 نیز این مقام را تکرار کرد. الکس دل پیرو تنها بازیکنی است که توانسته در یک بازی در لیگ قهرمانان نمره کامل یعنی 10 از 10 بگیرد الکس به همراه زیدان واینزاگی خط آتش مرگ بار یوونتوس را تشکیل داده بود که لرزه به اندام بازیکنان حریف می انداخت.چهره دوست داشتنی به همراه بازی های زیبایش او را به یک بازیکن فوقالعاده محبوب تبدیل کرده.الکس چند بار بالاتر از مالدینی اسکار خوش قیافه ترین ورزشکار ایتالیا رو به خود اختصاص داد.الکس مدل جدیدی از اصلاح صورت را عرضه کرد که به نام الکسی معروف است.او در سال 2000 بیشترین دستمزد را در بین فوتبالیستهای دیگر جهان در یافت می کرد.در سال 2002 با بیش از یک ونیم میلیارد طرفدار محبوب ترین بازیکن جهان شناخته شد. در فصل 97-98 الکس ببا به ثمر رساندن 21 گل آقای گل لیگ ایتالیا شددر حالی که الکس درفصل بعددر بازی مقابل ادینزه از ناحیه زانو دچار مصدومیت شدیدی شد وکل فصل را از دست دادبه طوری که همه از خداحافظی الکس حرف میزدند .در دوران مصدومیت او شخصیت های بزرگ ایتا لیا به عیادت او میرفتند وبرای او نامه می نوشتند واز او می خواستند به بازی اش ادامه دهد.سرانجام به اصرار هواداران وهمه فوتبال دوستان پینتوریکو ایتالیایی ها به میادین بازگشت .در بازی که الکس قرار بود برای اولین بارپس از مصدومیتش به میدان برود ورزشگاه دل آلپی که معولا به دلیل قرار گرفتن در دامنه کوههای آلپ تماشاگران کمی داشت لبریز از تماشاگر شد وحتی پشت درهای ورزشگاه انبوهی از تماشگران طرفدارالکس قرار گرفته بودند وحتی طرفداران تیمهای دیگر از جمله میلان واینتر ورم برای تماشای بازی الکس به ورزشگاه آمدند.درلحظه ورود الکس به میدان باتشویق وابراز احساسات شدید مردم مواجه شد .الکس به دلیل بازگشت سریع از مصدومیت وچون هنوز به طور کامل آماده نشده بود نتوانست نمایش خوبی از نشان دهد.وهمواره از این اتفاق به عنوان بد ترین کابوس زندگی اش یاد میکند وبه اعتقاد خیلی از کارشناسان دلیل اصلی افت الکس محسوب می شود.اما الکس در مقابل مشکلات ایستاد. مصدومیت طولانی الکس در روحیه این بازیکن بزرگ تاثیرزیادی گذاشت در بازی های مقدماتی یورو 2000ایتالیا ضعیف ظاهرشد ولی در ادامه کار بسیار عالی کار کرد وبه فینال رسید .دینوزف سرمربی وقت ایتالیا اعتقاد خاصی به الکس داشت و به همین علت او را زیاد به بازی می گرفت.در بازی فینال دل پیرو به میدان فرستاده شد اما هیچ گاه در برابر فرانسه بازی خوبی از خود به نمایش نگذاشت.او سه موقعیت تک به تک را تقدیم به بارتز کرد.الکس این خاطره را یکی از تلخ ترین خاطرات خود میخواند.الکس بعد از این بازی تحت انتقاد شدید مطبوعات قرار گرفت وظهور پدیده ای همچون توتی روح لطیف او را روز به روز. آزار می داد الکس بیش از پیش جایگاه خود را متزلزل می دید.توتی پس از تحقیر کردن باجو تصمیم گرفت دومین قربانی خود را دل پیرو انتخاب کند و حتی الکس کم حاشیه را هم از خود رنجانید ولی دل پیرو قصد داشت جواب این بازیکن را در زمین بدهد..... سر انجام مسابقات مقدماتی جام جهانی فرا رسید ولی این بار جام جهانی کابوس الکس شد.سر مربی تیم ملی ایتالیا الکس را کنار گذاشت وتوتی جانشین او شد. قبل از جام جهانی2002 پیپو اینزاگی بازیکن پیشین یوونتوس حرف های غیر ورزشی راجع به الکس دل پیرو بر زبان آورد حالا علاوه بر توتی اینزاگی هم جزء دشمنان او به حساب می آمد.شایعات زیادی راجع به برخورد این دو بازیکن به گوش می آمد ولی یوونتوس در هفته آخر سری آ توانست با شکست ادینزه وتوقف اینتر صاحب قهرمانی دیگری در سری آ شود تا دل پیرو با بالا بردن جام قهرمان در مقابل صدها دوربین وخبرنگار بگرید.این اشک شادمانی الکس بود و در کنفرانس مطبوعاطی بعد از بازی او خطاب به تراپاتونی سرمربی ایتالیا گفت که از روی امادگی بازیکنان تصمیم بگیرد نه از روی علاق شخصی اش.من هم به همین دلیل از تراپاتونی متنفرم .هرگز آن گل تماشایی الکس در جام جهانی 2002 به مکزیک را از یاد نمی برم که تراپاتونی را در مقابل مردم و دوربین های تلویزیونی تحقیر کرد چون به استفاده نکردن از دل پیرو اصرار می کرد ولی سرانجام نتوانست در مقابل الکس دوام بیاورد والکس را در دقیقه 70 به زمین فرستاد والکس چند دقیقه بعد گل صعود ایتالیا را بایک ضربه سر تماشایی به ثمر رساند.به عقیده خیلی از کارشناسان این گل تراپاتونی رو در مقابل الکس دل پیرو تحقیر کرد وشایستگی های الکس رو به اثبات رساند. گل الکس خوشحالی الکس بعد از گل آلساندرو دل پیرو در واقع یک مهاجم تغذیه کننده است وبه عنوان مهاجم سوم پشت دو مهاجم اصلی قرار می گیرد وبه همین دلیل نقش او در گلزنی تیم بسیار چشمگیر است.او به عنوان مهاجم سوم پشت سر ویالی وراوانلی نقش بسیار تاثیر گذاری در موفقیت تیم داشت آن هم در سنین جوانی یا در زمان مارچلو لیپی که او به گونه ای تغذیه کننده زیدان واینزاگی بود.او این روز ها هم همین جایگاه مهم را در تورین دارد وترزگه وسایر مهاجمان را ساپورت می کند.بسیاری از کارشناسان او را یک تمام کننده مرگ آورمی نامند و موقعیت سنجی و ضربات هوشمندانه اش را ستوده اند از طرفی قدرت دریبلزنی اوبوژپه در دوران جوانی و ضربات ایستگاهی و پشت 18 وپنالتی هایش باعث شده که ایتالیایی ها منطقه 10 یاردی جلوی دروازه را منطقه دل پیرو بنامند. مهمترین کابوس الکس فابیو کاپلو است .کسی که یک ستاره ی فوقالعاده محبوب رو تا آستانه خاموشی برد . کاپلو علاقه زیادی به ابراهیموویچ سوئدی داشت وتصمیم داشت حتی به بهای آبروی دلپیرو در تیم جایی برای زلاتان دست وپا کند .او الکس را تبدیل به یک ستاره نیمکت نشین کرد ودر لحظاتی که تیم نیاز مبرم به الکس داشت اورا روی نیمکت می گذاشت وزلاتان که کاری از او ساخته نبود در زمین قدم می زد وهواداران الکس را در حسرت دیدن جادوی او در زمین می سوزاند.زلاتان هیچگاه در حد واندازه های الکس ظاهر نشد ونتوانست حتی گوشه کوچکی از توانایی های الکس را به نمایش بگذارد. حالا ستاره در حال خاموش شدن بود و مسبب آن کسی نبود جز کاپلوی خودخواه.در فصل قبل الکس حتی ربع ابراهیموویچ بازی نکرد ولی دو برابر او یعنی 12 گل به ثمر رساند که این خود گویای همه چیز است. اما با سقوط اجباری وغیرعادلانه یوونتوس به سری بی ورفتن کاپلو وابرا و سایر بازیکنان بی تعصب یووه عزیز الکس بار دیگر عشق خود به یووه را نشان داد ومانند یک پدر دلسوز در کنار یووه ماند تا بار دیگر با درخشش خود یووه را به شکوه گذشته برساندودر این راه ازکوچکترین کوششی مضایقه نکرد ومانند رهبری مقتدر با گلزنی های پی در پی ورهبری تیم یوونتوس رادر حالی که با 9 امتیاز منفی در قعر جدول سری بی بود با اختلاف امتیازی چشمگیر نسبت به تیم دوم به صدر جدول رساند تا بار دیگر به جرات بگوییم اسطوره جهان فوتبال بار دیگر قلبها را به تصرف خود در اورده است و اینها همه حاکی از عظمت وشکوه وبزرگی ومحبوبیت واقتدار سر الکس دل پیرو می باشد. بی شک بازیکنی مثل او متولد نخواهد بودعظمت و محبوبیت الکس را از این جمله موجی می توان فهمید: خدایا تو را به خاطر خلق الکس شکر می گوییم. حالا الکس در یووه تبدیل به یک اسطوره ابدی شده است .او توانسته با 500 بازی برای یووه وبه ثمر رساندن 215 گل یک رکورد تاریخی وغیر قابل دسترس را به ثبت برساوند .کاری که فقط از الکس عزیز ساخته است.گلهاو بازیهایی که هرکدام از آنها بیانگر یک عمر افتخار آفرینی برای یووه است.واین افتخار آفرینی ها می تواند ادامه داشته باشد اگر بیش ازپیش قدر این بازیکن افسانه ای را بدانیم.بازیکنی که در بدترین شرایط در کنار یووه ماند تا نشان دهد که چقدر با شکوه است. گوشه از افتخارات الکس: بهترین بازیکن زیر 21 سال اروپا 1994 بهترین بازیکن ایتالیا 1998 بهترین بازیکن چمپیونز لیگ 1997 و1998 محبوبترین بازیکن ایتالیا 7 قهرمانی اسکودتو با یوونتوس (95-97-98-2002-2003-2005-2006) چهار سوپر جام ایتالیا 95و97و2002و2003 یک کپا ایتالیا 1994 سوپر کاپ اروپا 1996 قهرمانی چمپیونز لیگ 1996 قهرمانی جام بین قاره ای 1996 قهرمانی جام جهانی2006 قهرمانی اروپا با زیر 21 ساله های ایتالیا 92و 94و.... بهترین گلزن ایتالیا در سال 98 بهترین گلزن چمپیونز لیگ 97و98 بهترین گلزن تاریخ باشگاه یوونتوس محبوبترین بازیکن تاریخ باشگاه یوونتوس نایب قهرمانی جام ملتهای اروپا نایب قهرمانی لیگ قهرمانان *الکس در ابتدا دروازه بان بود ومادرش فقط به شرط اینکه الکس درون دروازه بیاسته به او اجازه فوتبال بازی کردن می داد.اما روزی برادرش استفانو به او گفت :فکر نمی کنی برای خط حمله بهتر باشی .واین جمله بود که الکس رو متحول کرد و برادرش نیز اجازه مادرش رو بازی در خط حمله گرفت. واینطوری بود که الکس پست فوروارد رو انتخاب کرد وتبدیل به یکی ازبهترین مهاجمان جهان شد.
قانون یکم
به شما جسمی داده شده. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست
قانون دوم
در مدرسهای غیر رسمی و تمام وقت نامنویسی کردهاید که “زندگی” نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درسها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرحریزی کنید.
قانون سوم
اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی، خطا و پیروزیهای گهگاهی، آزمایشهای ناکام نیز به همان اندازه آزمایشهای موفق بخشی از فرآیند رشد هستند.
قانون چهارم
درس آنقدر تکرار میشود تا آموخته شود. درسها در اشکال مختلف آنقدر تکرار میشوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید میتوانید درس بعدی را شروع کنید، بنابراین بهتر است زودتر درسهایتان را بیاموزید.
قانون پنجم
آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درسهایتان را نیز باید بیاموزید.
قانون ششم
قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید، سرزنش نکنید، تحقیر و مسخره نکنید، وگرنه سرتان می آید. خداوند شما را در همان شرایط قرار میدهد تا ببیند شما چکار میکنید.
قانون هفتم
دیگران فقط آینه شما هستند. نمیتوانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره خودتان میپسندید یا از آن بدتان میآید.
قانون هشتم
انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، این که با آنها چه میکنید، بستگی به خودتان دارد.
قانون نهم
جوابهایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید، گوش بدهید و اعتماد کنید.
قانون دهم
خیرخواه همه باشید تا به شما نیز خیر برسد.
الکساندر گراهامبل مخترع تلفن به سال ۱۸۴۷ در شهر «ادینبورو» اسکاتلند متولد شد. وی گرچه چند سالی بیش به مدارس رسمی نرفت ولی با همت خودش و تلاش خانوادهاش از تحصیلات ممتازی برخوردار گردید. از آنجا که پدر گراهام متخصص فیزیولوژی صدا، اصلاح گفتار و آموزش به ناشنوایان بود علاقه و توجه او به مبحث بازیافت اصوات و صداها کاملاً طبیعی به نظر میرسید. گراهامبل در سال ۱۸۷۱ به شهر بوستون در ایالت ماساچوست آمریکا نقل مکان کرد. در آنجا در سال ۱۸۷۵ به برخی کشفیات مختلف دست یافت که سرانجام به اختراع تلفن منتهی گردید. بل اظهار نامه مربوط به درخواست ثبت حق انحصاری اختراع خود را در فوریه سال ۱۸۷۶ تسلیم کرد و امتیاز مربوط به آن چند هفته بعد به وی داده شد. (جالب اینکه شخص دیگری به نام الیشاگری در همان روز و تنها یکی دو ساعت دیرتر اظهارنامه ثبت اختراع وسیله کاملاً مشابهی را تسلیم مقامات مربوطه نمود
کمی پس از دریافت امتیاز مزبور گراهام بل دستگاه تلفن اختراعی خود را در سالن نمایشگاه سنتنیال فیلادلفیا به معرض نمایش گذاشت. اختراع بل با استقبال گرمی مواجه شد و جایزهای نیز به او اعطا گردید. حق بهرهبرداری انحصاری از این اختراع در قبال مبلغ یکصدهزار دلار به کمپانی «وسترن یونیون تلگراف» پیشنهاد شد ولی کمپانی مزبور از خرید آن امتناع کرد. بنابراین بل و دستیارانش در ژوئیه ۱۸۷۷ خود به تأسیس شرکتی همت گماشتند که آن شرکت در حقیقت سلف همین کمپانی «آمریکن تلفن و تلگراف» امروزین بود. تلفن از همان آغاز توفیق تجاری بسیار بزرگی روبهرو گردید. اکنون نیز AT&T بزرگترین تشکیلات بازرگانی خصوصی جهان است. ظاهراً بل و همسرش که در مارس ۱۸۷۹ حدود پانزده درصد سهام شرکت تلفن را داشتند تصور نمیکردند که کمپانی آنها به زودی تبدیل به شرکتی با سوددهی افسانهای خواهد شد. آنها طی چند ماه اکثر سهام خود را با بهای متوسط هر سهم ۲۵۰ دلار فروختند. تا ماه نوامبر ارزش سهام شرکت به یکهزار دلار رسید. در سال ۱۸۸۱ آنها باز هم دست به کاری غیر عاقلانه زدند و یک سوم بقیه سهام باقی مانده خود را فروختند. با وجود این در سال ۱۸۸۳ ثروت بل و همسرش بالغ بر یک میلیون دلار میشد. با وجود اینکه بل در نتیجه اختراع تلفن فردی ثروتمند شده بود ولی همچنان به فعالیتهای تحقیقاتی خود ادامه داد و چند وسیله سودمند دیگر، البته کم اهمیتتر از تلفن نیز اختراع کرد. او به کارهای مختلف علاقه داشت ولی توجه علاقه اصلی او کمک به ناشنوایان بود. همسرش بانویی ناشنوا بود که بل قبلاً به او درس میداد. بل دو پسر و دو دختر داشت اما پسرانش در همان اوان نوزادی از دنیا رفتند.بل در سال ۱۹۲۲درگذشت
آنتونی رابینز
امروز در نهایت خوشبختی در کنار بزرگ مردی نشسته ام که از مدتها پیش ایشان را می ستوده ام. نام وی دیپاک چوپرا است. رابینز: دیپاک، در کنار شما بودن برای من افتخاری بزرگ است. چوپرا: دیدار با شما نیز برای من افتخار بزرگی است. من سالهاست که برای شما ارزش و احترام قائلم. رابینز: از شما سپاسگزارم. شما در گذشته طبیبی کاملاً سنت گرا بودید اما اکنون یکی از متخصصان پیشرو در پزشکی ذهن/ بدن و دانش نوین ایمنی شناسی روانی- عصبی هستید. ممکن است کمی درباره گذشته خود و اینکه این دگرگونی از کجا آغاز شد برای ما صحبت کنید؟
چوپرا: دگرگونی مدتی پس از آن آغاز شد که بیماران سروکار مستقیم پیدا کردم من در آغاز استاد دانشگاه بودم و در دانشکده پزشکی بوستون و پس از آن مدتی در هاروارد تدریس می کردم. اما وقتی به کار درمان بیماران سرگرم شدم دریافتم آن دیدگاههای نظری و دانشگاهی که بسیار هیجان انگیز می نمود، در زمینه ی چگونگی خوب کردن حال بیماران چندان کاری از دستش ساخته نیست. مشاهده چنین وضعیتی برای من بسیار ناامید کننده بود من از صبح تا شب در مطبم نشسته بودم و برای بیماران نسخه می نوشتم و در پایان روز احساس می کردم عامل مجاز فروش دارو هستم. و بنابراین می توان گفت این احساس نارضایتی و ناراحتی بود که مسیر زندگی مرا تغییر داد. رابینز: یا به عبارتی احساس رنج بود که شما را به سویی راند. چوپرا: بله، درست است، رنج. رابینز: آنگاه چه شیوه ای را دنبال کردید؟ شما در هند بدنیا آمدید آیا در آنجا به دنبال طب آیورودیک رفتید؟ چوپرا: بله، در سال 1980 با یک مدیتیشن به نام TM آشنا شدم و در سال 1985 در یک همایش پزشکی به ظاهر بر حسب اتفاق با آقای ماهاریشی بنیانگذار مدیتیشنTM ملاقات کردم و او مرا به مطبش دعوت کرد و از من خواست درباره طب آیورودیک مطالعاتی داشته باشم. من که چنین قصدی نداشتم و فقط از روی ادب به او گفتم که چنین کاری را انجام می دهم. هنگامی که از دفتر او خارج شدم و به سمت فرودگاه می رفتم دوستی از زمان دانشگاه را ملاقات کردم که کتابی در این زمینه به من داد و گفت که حتماً آن را بخوانم. من این اتفاق را یک نشانه تلقی کردم و شروع به خواندن آن کتاب کردم و مطالب آن را بسیار مفید و کاربردی ارزیابی کردم. آنگاه از ماهاریشی خواستم که مرا به هند بفرستد با اساتید بزرگ این علم آشنا شوم. رابینز: چه عاملی باعث شد به این باور برسید که راهکاری را که دنبال می کردید باید در فراسوی طب پزشکی سنتی یافت؟ چوپرا: مشاهده ی بهبودهای چشمگیر و سریع در بیماران مبتلا به آسم و آرتریت و سرطان مرا به فکر انداخت. به نظر می رسید که ما چندین میلیون سال تجربه آموزی نیاکانمان را به فراموشی سپرده بودیم، زیرا بدن انسان همانند یک کارخانه داروسازی پیشرفته تمام داروهایی را که کاروخانه معروف داروسازی "هافمن لاروش" می سازد و حتی بیشتر از آن را با کیفیتی بهتر، دوز مناسبتر، هدف گیری دقیق عضو، بدون هیچ گونه عوارض و با بهایی ارزانتر و همیشه در دسترس تولید می کند. ما میلیونها سال تکامل را پشت سر گذاشته ایم و در این مدت بدن تمام آزمون و خطاهای ممکن برای ساختن پادزهرها و آنتی بیوتیکها انجام داده و اکنون در بدن ماست. این بود که از خود پرسیدم: "چرا نباید از این گنجینه ی عظیم بهره برداری کنیم؟" رابینز: چه عاملی ما را از این کار باز می دارد؟ چوپرا: برخی مداخلات. خواب نما شدن به دست جامعه حاصل از شرطی شدن به دست جامعه. زیر پا گذاشتن ساده و اساسی طبیعت که بدنمان براساس آنها عمل می کند. در بدن ما همواره فرآیندهای ساده ای رخ می دهد. خوردن، آشامیدن، تنفس، گوارش، سوخت و ساز، دفع و ... تمام اینها به دست نوعی شعور و خود آگاهی اداره می شود، شبکه ای ارتباطی، شبکه ای هوشمند و آگاه که این فرآیند را اداره می کند. اگر بتوان با این شبکه ارتباط برقرار کرد می توان نود و پنج درصد بیماریها را درمان کرد. می ماند پنج درصد بیماریهایی که ریشه ای ژنتیکی دارند. ولی حتی بیماریهای ژنتیکی نیز نمودی از نیاکان ما هستند و اگر ما به آنچه با نسل خود انجام می دهیم توجه کنیم، نسل آتی بسیار بهتر از ما خواهد بود. رابینز: اکنون به ما بگویید بدن چیست؟ چوپرا: اگر پیش یک فیزیکدان رفته و از او بپرسیم که بدن چیست به ما خواهد گفت که بدن، گستره ای پویای انرژی آگاهی و باشعور است که پیوسته به بازسازی خود می پردازد. در واقع ما هر سال بدنی جدید می سازیم. بدنی که الآن صاحب آن هستیم میلیون ها اتم دارد. 98 درصد اتمهای بدن ما در زمانی کمتر از یکسال تجدید می شوند. ما هر ماه پوست جدید، هر سه ماه استخوان جدید و هر پنج روز دیواره معده جدید می سازیم. حتی سلولهای مغز ما که به کمک آنها می اندیشیم به عنوان ترکیبی از کربن، هیدروژن و نیتروژن و اکسیژن، همانی نیستند که سال پیش بودند. رابینز: فرض کنیم فردی به سرطان مبتلا می شود. آیا شما می خواهید بگویید توده ای که در بدن بیماری سرطان وجود دارد یکسال بعد همانی نخواهد بود که امروز هست؟ چوپرا: بله درست است. زیرا، تک تک اتمهای کربن، هیدروژن، اکسیژن ونیتروژن که ساختار این توده را تشکیل می دهند به دلیل تغییر سریعی که روی داده، همانند نیستند که شش ماه قبل بودند. اما به دلیل اینکه ساختار کوانتومی یا بنیادین آن، یا بعبارت دیگر حافظه سلولی و فرآیندهای فیزیولوژیکی آن در لایه های زیرین غیر مادی همان است، همچنان به همان شکل سابق نمود پیدا می کند. به این می ماند که اگر می توانستم تک تک آجرهای این ساختمان را هر سال تغییر دهم هر بار به همین ساختمانی که الآن می بینیم می رسیدم. پس اگر من بخواهم از دست این توده خلاص شوم، ناچارم روح آن توده را بیرون برانم. و منظورم از روح، تکانه های اطلاعات، انرژی، گشتار، حافظه، پاسخهای شرطی شده و تمام چیزهایی است که ساختار غیر مادی آنرا تشکیل می دهند و آنرا به این شکل مادی نمودار می سازند. چنین برآورد شده است که ما هر روز بیش از شصت هزار فکر در سر می پرورانیم. جالب اینجاست که 95 درصد افکار اغلب مردم، همان افکار دیروزشان است. بنابراین ما همچون بسته ای از بازتابها و پاسخهای شرطی شده هستیم که پیوسته از جانب مردم و محیط تحریک می شویم و بروندادهای بیوشیمی، رفتاری و سرانجام جسمانی کاملاً قبل پیش بینی بروز می دهیم. بدن ما هر روز به شش میلیارد تغییر سلولی تن می دهد که در یک درصد آن جهش صورت می گیرد، بنابراین در بدن ما هر روز سلولهای سرطانی ایجاد می شود که ما از آنها نجات می یابیم. رابینز: مشکل اینجاست که اگر ما به همان حالت عاطفی، همان فکر، همان باور و انتظار ادامه دهیم به همان نتیجه خواهیم رسید، زیرا همان ماده را برخواهیم گرفت و همه چیز را بر اساس آن معنا خواهیم کرد. آیا منظورتان این است؟ چوپراک دقیقاً زیرا دستور عمل مثل گذشته باقی می ماند. اگر همان ماده را با دستور عملی متفاوت بکار گیریم، نتیجه چیز دیگری از آب در خواهد آمد. در واقع همه چیز به برداشت و تعبیر و تفسیر ما از آنچه بر ما می گذرد بستگی دارد. اگر اتفاقی را لذت بخش تلقی کنیم موادی در بدن ما مترشح می شود که ضد سرطان و بیماری است و اگر همان اتفاق را با ترس همراه کنیم مواد بیوشیمیایی که در بدنمان تولید می شود باعث ضعف دستگاه ایمنی بدن می گردد. رابینز: در واقع برچسبی که بر هر رویداد می زنیم با خود آن رویداد برابر می شود. چوپرا: درست است، چیزی به اسم واقعیت وجود ندارد، بلکه برداشت از واقعیت است که وجود دارد و این برداشت همان تعبیر و تفسیری است که هر شخص برای خودش انجام میدهد. رابینز: کاملاً درست است. اکنون بیایید در مورد پلاسیبوها صحبت کنیم. واژه ای پلاسیبو به گوش بیشتر مردم آشناست اما بسیاری نمی دانند که ... چوپرا: که پلاسیبو چیست. پلاسیبو در واقع ساز و کار آفرینش است. اولین پلاسیبوهایی که کشف شدند بی حس کننده ها و مسکن ها بودند. پژوهشگری کشف کرد که اگر به بیماری ماده ای بخورانند که هیچ خاصیت دارویی نداشته باشد و به او بگویید که این مسکن است و او این را باور کند بدن او شروع به ساختن ماده ای می کند که چهل هزار بار قویتر از هرویینی است که قاچاقچیان کوچه و بازار می فروشند و اگر همان ماده را به شخص دیگری بدهند و به او بگوییم با مصرف این دارو زخم معده ات بهبود می یابد، در اینجا بدن او دیگر هروئین تولید نمی کند بلکه مولکولی کاملاً اختصاصی به نام سد کننده گیرنده ی اچ 2 می سازد و اگر این ماده را به شخص سومی که فشار خون دارو بدهیم او مولکول ویژه ای به نام سد کننده ی بتا خواهد ساخت که نقش مؤثری در پایین آوردن فشار خوردن دارد. در هر یک از این موارد کاری که بیماران می کنند این است که باور یا فکری را که درست می پندارند برمی گیرند و آن را به مولکولی بسیار ویزه تبدیل می کنند. ما سازنده بدنمان هستیم. اگر به ژرفای هشیاری وجود خود فرو برویم به کشف این حقیقت نایل می شویم که ما در هر لحظه هستی حتی مولکولهای بدنمان را تولید می کنیم. رابینز: اکنوون بیایید درباره نوسیبوها صحبت کنیم، زیرا همانطور که باور ما به شفا بخش بودن چیزی می تواند باعث شود بدنمان مواد شفا بخش تولید کند، باور به مضر بودن چیز می تواند به همان اندازه برای ما دردسر ساز باشد. این طور نیست؟ چوپرا: بله، نوسیبوها در نقطه ی مقابل پلاسیبوها قرار دارند. واژه ها می توانند در نقش نوسیبو عمل کنند. مثلاً واژه ای "سرطان". هم که به پزشک به بیماری بگوید: "خانم اسمیت شما به سرطان سینه مبتلا هستید که به ریه و استخوانهایتان در حال گسترش است و شما دو سه ماه بیشتر زنده نخواهید ماند." اگر او زنی ساده و زود باور باشد این اطلاعات را برخواهد گرفت و به واقعیت تبدیل خواهد کرد. رابینز: منظورتان از ساده بودن این است که او دانش ومعلومات پزشک را بی چون و چرا می پذیرد؟ چوپرا: بله، او اختیار خویش را به واژه هایی که از زبان پزشک بیرون می آید سپرده است. رابینز: اکنون بیایید در مورد ایدز صحبت کنیم. بیشتر مردم می ترسند که مبادا هنگام آزمایش خون ناگهان مبتلا به ایدز تشخیص داده شوند اما همانگونه که من و شما می دانیم آزمایشها برای تشخیص آلوده بودن به ویروس ایدز نیست، بلکه برای تشخیص این است که آیا در خون آنان پادتن هایی مرتبط با این ویروس وجود دارد یا خیر. چوپرا: این یک نوسیبو است. رابینز: اکنون در جامعه ما ایدز به گونه ترویج می یابد که گویی قرار است همچون طاعون ما را نابود کند. نمی دانم با دکتر دویزبرگ استاد دانشگاه برکمی آشنا هستید یا نه. او ترویج می دهند می تازد. و از نظر من او برای این کار کاملاً واجد صلاحیت است. چوپرا: بله. اچ آی وی شاید بتواند عامل زمینه ساز در میزبانی مستعد باشد. این بیماری علت مادی ندارد. این ویروس شاید بتواند عامل نهایی در برانگیختن این بیماری در کسی که مستعد آن است، باشد. رابینز: چه عاملی آنان را مستعد می سازد؟ چوپرا: تعبیر و تفسیر آنان از واقعیت های زندگیشان. رابینز: یعنی همان افکار، احساسات، باورها وسبک زندگی آنان؟ چوپرا: بله، کاملاً. رابینز: پس قضیه به این سادگی ها نیست. چوپرا:درست است. در وافع من بیماران بسیاری دارم که به بیماری به اصطلاح ایدز- این برچسبی است که ما به آن می زنیم- مبتلا هستند اما از بیشتر مردم ساکن شهر بوستون سالمترند، تا آنجا که در ده سال گذشته حتی سرما هم نخورده اند. رابینز: ولی کسی به آنان گفته به این بیماری مبتلا هستند و آنان این را به خورد خود داده اند. چوپرا: بله، اما این برچسب و آزمایش خون اچ آی وی مثبت نشانه ی بیماری نیست. رابینز: به گفته ی دکتر دویزبرگ ثابت شده است بیشترین کاری که ویروس اچ آی وی از نظر بیوشیمیایی و فیزیولوژیکی می تواند انجام دهد این است که از هر ده هزار سلول کمکی یکی را از بین ببرد. چوپرا: بله. این ویروس این روند را به کمک افکار، باورها، عواطف، ایده ها و تعبیرها و تفسیرهای خود ما تسهیل می کند. رابینز: و ما روزانه سلولهایی به مراتب بیشتر از آن تعداد که ویروس اچ آی وی از بین می برد جایگزین می کنیم. با وجود این مردم نتا یج آزمایشی را که حتی آزمایشی تشخیص ویروسی نیست که بتواند این تعداد اندک سلولها را از بین ببرد بعنوان تشخیص ابتلا به ایدز می پذیرند. به ما بگویید وقتی مردم این را می پذیرند چه بر سرشان می آید. چوپرا: وقتی آنرا می پذیرند باعث وقوع آن می شوند. رابینز: شاید به مصرف داروی azt روی آورند که عوارض جانبی آن تضعیف دستگاه ایمنی بدن است. چوپرا: نتیجه آن مشوش شدن ذهن و ترس و وحشت فراوان است. رابینز: تأثیر داروی azt بر بدن چیست؟ چوپرا: داروی azt دستگاه ایمنی بدن را بیش از پیش نابود می کند وعوارض جانبی بیشماری دارد. آمارهایی که در دست است نشان می دهد که این دارو در دراز مدت هیچ تأثیری در بهبود یا توقف پیشرفت این بیماری ندارد. رابینز: گویا این دارو در آغاز پس از آزمایشی کوتاه مدت از طرف مجامع پزشکی پذیرفته شد. چوپرا: پای پول زیادی در میان است. رابینز: همچنین من چندی پیش در مقاله ای خواندم که اگر کسی تاکنون آمپولی حاوی گاماگلوبین تزریق کرده باشد... چوپرا: نتیجه آزمایش ایدز او به غلط مثبت نشان داده خواهد شد. همچنین غیر از گاماگلوبین، پادگنهای بسیاری در محیط وجود دارند به غلط نتیجه ی آزمایش ایدز را مثبت نشان دهند. رابینز: همچنین 167 بیماری وجود دارد که همان نشانه های بیماری ایدز را دارند و روز بروز دایره شمول این بیماری گسترش می یابد. چوپرا: بله. ما در حال ساختن هیولایی از آن هستیم. رابینز: بزرگترین هیولا از نظر من ترس است. در جایی تعریف زیبایی را از استرس از شما خواندم. گفته بودید استرس بر پایه رویدادهای پیرامون ما ایجاد نمی شود، بلکه زمانی ایجاد می شود که ما رویدادی را نوعی تهدید و خطر تعبیر کنیم. چوپرا: استرس در واقع تعبیر و تفسیر ما از تهدیدهای فیزیکی یا فیزیولوژیکی است. استرس نه در ماست و نه در محیط، بلکه در تلقی ما از رویدادهای زندگی است. دکتر کن پلیتر تشبیه آموزنده ای در این مورد بکار می برد. او می گوید اگر کسی موج سواری ماهر باشد، هر موجی برای او لذت آور است و هیجان انگیز. رابینز: اکنون کمی درباره ی همگرایی با ما صحبت کنید. این پدیده برای من بسیار شگفت آور است... چوپرا: چشم! لابد تاکنون پرواز دسته جمعی پرندگان را در آسمان دیده ای و شاهد بوده ای که چگونه همگی آنان ناگهان همزمان با هم مسیرشان را تغییر می دهند. رهبر گروه هیچ زمانی در اختیار ندارد تا با فرستادن علایمی به دیگران به آنان بگوید ما می خواهیم به چپ و راست بپیچیم. آنها این کار را همزمان با هم انجام می دهند. زیرا بسامد مغز همه ی آنها یکی است. حرکت گروهی ماهیها هم همین گونه است. آنها چنان در کنار هم حرکت می کنند که گویی موجودی واحد هستند. همچنین اگر نوزادی را کنار سینه ی مادرش قرار دهیم، پس از مدتی ضربان قلب و آهنگ تنفس کودک با مادر یکی می شود. در جهان گرایشی وجود دارد که اطلاعات به گونه ای یکنواخت روان می شود. نیچه می گفت: "خیال می کنی تو هستی که می اندیشی ولی حقیقت آن است که بیشتر اوقات، تو اندیشیده می شوی." رابینز: این هم از انسانی که خود را خالق رویدادهایی زندگی خویش می داند! چوپرا: مگر این که بدانیم با وجود این، ما می توانیم بر آن شعور فراگیر و گسترده تأثیر بگذاریم. این هدف همان کاری است که من و شما انجام می دهیم. که بر آن شعور فراگیر تأثیر بگذاریم تا بتوانیم دنیای بهتری بسازیم و مقصود و هدف بیشتری به آن ببخشیم. رابینز: و راه انجام این کار آن است که مردم را توانمند سازیم تا به یاد داشته باشند که سرچشمه و آفریننده ی همه چیز خود آنان هستند. چوپرا: تا آنگاه از سطح فردی به سطح جمعی و زیستی گسترش پیدا کند و همه دنیا تغییر پیدا کند. محیط، همان کالبد گسترش یافته ماست. ما این محیط را جهان می خوانیم اما آن جسمم تأثیر بگذارم بر آن نیز می توانم تأثیر بگذارم. اگر من قادر هستم با سر سوزنی اراده انگشتانم را حرکت دهم، می توانم این کار با کالبد کیهانی خود نیز انجام دهم. رابینز: قبل از پایان گفتگو به ما بگویید که هدف زندگی چیست؟ چوپرا: هدف زندگی گسترش شادمانی است. رابینز: خودتان را در ده سال آینده در کجا می بینید؟ چوپرا: در گستره ی تمام احتمالات ممکن. من در هر لحظه از هستی ام به سوی ناشناخته گام بر می دارم. رابینز: از شما سپاسگزارم. خداوند پشت و پناهتان باشد. چوپرا: خداوند پشت و پناه شما نیز باشد.
این متن گزیده ای از مصاحبه شبکه سی ان بی سی با آقای وارنر بافیت، دومین مرد ثروتمند دنیا که مبلغ 31 بیلیون دلار به موسسه خیریه بخشیده بود. دومین مرد ثروتمند دنیا در اینجا برخی از جلوه های جالب زندگی وی بیان شده: 1- او اولین سهامش را در 11 سالگی خرید و هم اکنون از اینکه دیر شروع کرده ابراز پشیمانی می نماید! 2- او از درآمد مربوط به شغل توزیع روزنامه ها، یک مزرعه کوچک در سن 14 سالگی خرید.. 3- او هنوز در همان خانه کوچک 3 اتاق خوابه واقع در مرکز شهر اوماها زندگی می کند که 50 سال قبل پس از ازدواج آنرا خرید. او می گوید هر آنچه که نیازمند آن می باشد، درآن خانه وجود دارد. خانه اش فاقد هرگونه دیوار یا حصاری می باشد. 4- او همواره خودش اتومبیل شخصی خود را می راند و هیچ راننده یا محافظ شخصی ندارد. 5- او هرگز بوسیله جت شخصی سفر نمی کند هرچند که مالک بزرگترین شرکت جت شخصی دنیا می باشد.. 6- شرکت وی به نام برکشایر هات وی، مشتمل بر 63 شرکت می باشد. او هرساله تنها یک نامه به مدیران اجرائی این شرکتها می نویسد و اهداف آن سال را به ایشان ابلاغ می نماید. 7- او به کارهای اجتماعی شلوغ تمایلی ندارد. سرگرمی او پس از بازگشتن به منزل، درست کردن مقداری ذرت بوداده (پاپکورن) و تماشای تلویزیون می باشد. 8- تنها 5 سال پیش بود که بیل گیتس، ثروتمندترین مرد دنیا، او را برای اولین بار ملاقات نمود. بیل گیتس فکر نمی کرد وجه مشترکی با وارنر بافیت داشته باشد. به همین دلیل او ملاقاتش را تنها برای نیم ساعت برنامه ریزی نموده بود. اما هنگامی که بیل گیتس او را ملاقات نمود، ملاقات آنها به مدت 10 ساعت به طول انجامید و بیل گیتس یکی از شیفتگان وارنر بافیت شده بود. وانر بافیت دومین مرد ثروتمند دنیا 9- وارنر بافیت نه با خودش تلفن همراه حمل می کند و نه کامپیوتری بر روی میزکارش دارد. توصیه اش به جوانان اینست که: از کارتهای اعتباری دوری نموده و به خود متکی بوده و بخاطر داشته باشند که: الف) پول انسان را نمی سازد، بلکه انسان است که پول را ساخته. ب) تا حد امکان ساده زندگی کنید. د) بدنبال مارکهای معروف نباشد. آن چیزهائی را بپوشید که به شما احساس راحتی دست میدهد. ه) پول خود را بخاطر چیزهای غیر ضروری هدر ندهید. تنها بخاطر چیزهائی خرج کنید که واقعا به آنها نیاز دارید. و) نکته آخر اینکه، این زندگی شماست. چرا به دیگران این فرصت را می دهید که برای زندگیتان تعیین تکلیف نمایند؟
وانر بافیت دومین مرد ثروتمند دنیا او هرگز جلسات یا مکالمات تلفنی را بر مبنای یک شیوه قاعده مند برگزار نمی نماید. او به مدیران اجرائی خود 2 اصل آموخته است: اصل اول: هرگز ذره ای از پول سهامداران خود را هدر ندهید. اصل دوم: اصل اول را فراموش نکنید.